loading...

[ My Little Land ]

بازدید : 483
شنبه 16 آبان 1399 زمان : 23:37

امروز رفتم که کاورمو بگیرم برای شیفت عصر و بین راه رفتم لوازم تحریری، که خب سر از مسیر کتابخونه درآوردم و گفتم برم بپرسم کتاب "اثرمرکب" رو دارن یا نه که نداشتن!. مسئول کتابخونه بهم گفت اگه میخوای برو داخل قفسه‌ها و خودت ببین چی میخوای.
و من.... داشتم رو ابرا راه میرفتم. میدونی آخرین باری که لا به لای قفسه‌ها راه رفتم همون روزایی بود که از دانشگاه برگشته بودیم بخاطر کرونا و من رفتم کتابخونه تا کتاب تست بگیرم. هشت ماهی میشه حدودا. دلم برای قفسه‌ها تنگ شده بود. جای همه‌ی کتابارو حفظ بودم. این بخاطر یه سال پرسه زدن تو قفسه‌ها اونم تو دوران کنکور و به عنوان یه تفریح سالم بود! تو کتابا، کتابای جدید به چشم می‌خورد. مکث نمیکردم.... همه رو درو میکردم! حتی خلاصه‌ی کتابارو هم نمیخوندم! فقط انتشارات رو نگاه میکردم و برمی‌داشتم! خلاصه که کیف داد. پنج تا کتاب برداشتم به امید اینکه تو این یکماه بخونم... و امیدوارم بخونم چون اگه سال 99 بگذره من رسما هیچ تندیس افتخاری برای خوندن کتاب ندارم و آخرین و اولین کتابی که تو سال 99 خوندم بادبادک باز و کرشمه‌ی خسروانیه!
امیدوارم بیام و این کتابارو اینجا معرفی کنم.


برچسب‌ها:
خرده فرمایشات
+ تاریخ | جمعه شانزدهم آبان ۱۳۹۹ساعت | 10:39 نویسنده | ستاره دریایی |


کم حرف شدن تایپ هایم!
بازدید : 273
جمعه 15 آبان 1399 زمان : 12:38

یه دوست عزیزی درمورد رشته‌ی مترجمی‌سوال پرسیدن. خیلی هم خوب و عالی. من اینو در قالب یه پست میگم که اگه کسی اتفاقی نظری بهش کرد بتونه استفاده کنه :)

السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا امام جعفر صادق علیهما آلاف التحیه والثناء 40240=14850
بازدید : 251
چهارشنبه 13 آبان 1399 زمان : 7:37

ما اومدیم خونه‌ی خاله جانمان تا بریم برای کمک و چیدن جهیزیه. بعد این درحالی بود که دیشب اخبار گفت مسیر تردد‌ها بسته شده و پلاک‌های غیربومی‌نمیتونن تردد کنن. من و مامان با لب و لوچه‌ی آویزون و ضدحال خورده رفتیم پی کار خودمون. که خاله زنگ زد و گفت تا ساعت 12 وقت دارین خودتونو برسونین😃✌️ماهم با سرعت کیلومتر بر پیکوثانیه (!) آماده شدیم و رفتیم گرمابه و شوخ از خویش باز نمودیم!

استوری جدید عاقای شنتیایی😂😂
بازدید : 331
دوشنبه 11 آبان 1399 زمان : 0:41

دیگه اصن دلم نمیاد اینجا غر بزنم. دلم نمیاد از حس و حال خوب ننویسم. دیگه هرچیزی که هست تو قلبم میمونه. فعلا تو قلبم ثبت موقت میشه تا یه روزی بالاخره تاییدش کنم:)


برچسب‌ها:
کنکور
+ تاریخ | یکشنبه یازدهم آبان ۱۳۹۹ساعت | 21:27 نویسنده | ستاره دریایی |


پنجاه و نُه
بازدید : 410
دوشنبه 11 آبان 1399 زمان : 0:41

دیشب بعد از اینکه به مامان شب بخیر گفتم رفتم که به هستی پیام بدم و از تصمیمم باخبرش کنم. بهش گفتم حس میکنم الان دوتاییمون از اون حالت برانگیختگی و ناپایداری رسیدیم به یه حالت پایدار و الان دوتاییمون بهتر میتونیم باهم برای رسیدن به هدفای مشترکمون تلاش کنیم.

بخند جانم... حالتو خوب کن
بازدید : 385
يکشنبه 10 آبان 1399 زمان : 19:39

بازدید : 370
يکشنبه 10 آبان 1399 زمان : 19:39

نيلو اونی که می‌خواست قبول شد. خیلی هم دلچسب و زیبا. اون دوستمم که باهاش قرار بود تو خوابگاه کنکور بخونم هم همینطور. و پرونده‌ی کنکور برای همیشه براشون بسته شد

خسته تر از آنم که بگویم به چه علت

تعداد صفحات : 1

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی