چیز دیگهای که این روزا ذهنمو مشغول کرده و باید بهش اهمیت بدم معنویته!احساسی میکنم خیلی کمرنگ شده تو زندگیم.خیلی دوست دارم عین قبلنا نماز غفیلههام به راه باشه و یه عادت بشه برام.یا مثلا ادعیههای دیگه رو بخونم.اما سریع نمازامو میخونم و جانمازمو میبندم.اصلا جانمازم فقط یه مهر داره...تسبیحم که تو خوابگاه پاره شد و درستش نکردم...تقویمم که توش پر از دعا بود هم که مال پارساله و تقویم امسالم عملا به درد نمیخوره.نیاز دارم یه مفاتیح منتخب بگیرم...آه...توی قم پر بود از این کتابای خوشگل رنگی رنگی....
+و اما دیشب قرار گذاشتم که قبل شام گلستان بخونیم ...و حکایاتش بهره مند بشیم.
برچسبها:
چه اتفاقی میوفته که از دل یه پدر می گذره پدر شهید بشه و همچین آرزویی برای فرزندش داشته باشه؟